مامان فرشته های شیطون

روزمرگی های یه مادر شاغل با سه دختر شیطون

تبلیغات تبلیغات

فراموشی خانوادگی

روز جمعه که میخواستم برم خونه بابا پیش مامانم مسواک رو گذاشتم که با خودم ببرم اما هر چی گشتم پیداش نمیکردم یعنی توی چند دقیقه یادم رفت کجا گذاشتمش بعد داشت دیر میشد بی خیالش شدم ده دقیقه دیرتر رسیدم زن داداش کوچیکه که بنده خدا هنوز یک هفته از بیماریش نگذشته بود ولی حاضر نشده بود شیفتش،رو جایگزین کنه منتظرم بود الهی سال دیگه این موقع ها یه دختر کوچولوی ناناز و سالم داشته باشه(آرزوش هست).خدا رو شکر برای بودنشون من که بی نهایت قدردانشون هستم .خدا بهشون سلامتی
ادامه مطلب

دخترک بهاری من

جواب ام ارای مادر رو برای پزشک متخصص آشنا فرستادیم و گفتند مقداری مغز کوچک شده و باید سریع ویزیت بشه باید این هفته برنامه رو بریزم و خودمم که نوبتم رو انداختم هفته آینده بخاطر دخترک بهاری مون. این روزها چند بار با هم خانوادگی رفتیم بیرون تا دختر اردیبهشتی لباسی برای تولدش انتخاب کند شهر ما کوچک است و تعداد مغازه هایش محدود و پراکنده که البته همون هم ما همه اش رو نگشتیم و البته چیزی مورد پسند علیا حضرت قرار نگرفت و بالاخره یه تاپ سفید زیبای تور رو که چند
ادامه مطلب

نور علی نور

من شیرازم شهر گل و بلبل .و اردیبهشت شیراز هم معروف .اماااااااا نمیتونم برم بیرون امروز مادر نوبت دکتر دارند و فردا هم من .اینقد خواهش داداش کوچیکه کردم تا راضی شد بیاد چون مادر با اون خیلی راحته و داداش کوچیکه هم بلده چطور مادر رو آرووم کنه برای همین این منت کشی می ارزید خارج از شوخی خداییش داداش خیلی خیلی شلوغ بود ماشینش هم مشکل داشت به طوریکه دیروز راه ۵ساعته رو ۶/۵ساعت اومدیم اما باز برای مادر راحت تر بود.
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها